... و بانوی بهار نرم نرمک سرک می کشد به باغچه ها...
سرانگشتانش را می کشد بر درخت آلبالوی توی باغچه ...
و من معجزه ی جوانه ها را هر روز به تماشا می نشینم .
بانوی بهار جوانه ها را سبز می کند توی بشقاب زمین...
جاروی دسته بلندش را بر می دارد و سال کهنه را از خانه ی تقویم ها جارو می کند .
کهنه فروش توی کوچه را ندا می دهد تا شاخه های خشکیده ی درختان را ببرد.
و سبدی ازشکوفه های صورتی می خرد و می چسباند به درختان .
دستمال نمدارش را بر پنجره ی غبارگرفته می کشد.
پولک های ستاره را می چسباند به سقف آسمان شب و
روی صفحه ی نقاشی روز ، خورشید را طلایی تر و گرم تر رنگ می کند.
/a>